۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

درک نکردن هم از ویژگی های توست!

به تازگی درک کردم که من اگر از گوشت و خون نباشم و جسمم از جنس یک مفتول باشد باریک و تاثیر پذیر اما اعصابم از سنگ است.  حتی آلیاژی ناشناخته!  باید افتخار کنم به این ویژگی؟؟

هر چند که ادبیات بهترین ابزاری ست که انسان ابداع کرده تا با آن دیگران را به استهزا بگیرد ، با این حال بر آفریدگار کسی درود می فرستم که گفت خاموشی تقوای ما نیست.
   

 و شاید همین آفریدگار باشد که مرا از حد و مرزی که اخیرا برای خودم گذاشته ام دور می کند. ببین! من اگر قول دادم به خودم که قوی باشم این بار سکوت جایز نیست.  این بار باید دفاع کنم. از خودم ! از بودنم. از هویتم. از همه ی آنچه که تا به حال نگه داشته بودم از خودم رنگارنگ و تلخ. اشتباه یا درستش را نمی دانم. اما سکوت و  در خودماندگی این بار مرا فرا نمی خواند.

 تنها راهت برای فهمیدن من این است که زن بوده باشی! بله ! یک زن بوده باشی و زن بودنت را از بعضی جملاتی که می شنوی   و از نگاه ها و حرف ها بهتر درک کرده باشی تا از مسیر  خودت که نزدیک تر است... 



۱ نظر:

Wolfman گفت...

To Live Is To Die
so let us try
and not even lie
about the way we cry