۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

ترس




به جای این همه ناشناخته که می کشم بر سر و صورتم سینوس وار و هیجان انگیز می کشم رسم با نگاه. اما نفهمیدم هیچ که کدامین طرف بودم: از دست دادن؟ به دست دادن؟ راهنمایی نمی خواهم که خود ابهام است.

قد نمی کشم درد.پوست نمی اندازم سر. اشک نمی ریزم خاک. پوست می ریزم. قد می اندازم. اشک می کشم. همه را می اندازم ، می کشم ، میریزم. درد ، اشک ،پوست ، خاک می اندازم.  می ترسم؟ می اندازم . می ریزم . می کشم.  شاید شیطان شیوه اش باشد این.  می ترسم؟ این چسبش خدا را فرو می کنم لای انگشتانم ، خیس. می ترسم؟ برای من آبی و سیاه چه فرقی می کرد که اینقدر طوسی پس می دهم از خودم تلخ. می کشم درد. می اندازم سر. میریزم خاک. می کشم  ، می اندازم میریزم. خدا را! خدا را!  موهایم را بلند می کند و محبوبانه به بیرون می تازد  مرا که بترسم. می ترسم؟ اشک میریزم. پوست میاندازم. قد می کشم و سخت است این ها. می ترسم؟

۱ نظر:

سیاوش گفت...

An abstract manifestation of the inside.

می‌تراود مهتاب، می‌درخشد شب‌تاب...