۱۳۹۷ بهمن ۱۴, یکشنبه

چالش عکس ده سال قبل و بعد


‎۲۰۰۸ یا همون ۸۷ اصلا سال خوبی نبود. من توی یکی از بزرگ ترین بحران های زندگی م‌ گیر کرده بودم. هیچ عکسی از من تو‌ اون سال نیست. اغراق نمی کنم. هیچ عکسی نیست. الان ده سال گذشته. ۲۰۱۸ هم از اوناش بود که به روش نیاوردم، زدم به بی خیالی، زدم و‌رقصیدم  ولی دم آخر کوتاه نیومد، زهرش رو‌ ریخت.دوباره توی یکی از بزرگترین بحران های زندگی م هستم.  تاریخ تکرار می شه. پوست ما هم هرچی کلفت تر شه فرقی نداره. تاریخ همیشه زورش بیشتره. این عکس که رو به رومه مال ۲۰۱۰ عه. دوتا رشته می خوندم، شیدا می شدم، ساز می زدم،به دبیرستانی ها زیست درس می دادم، مردم رو واسه تافل آماده می کردم و با در آمدش صبح های جمعه می رفتم کلاس زبان فرانسه،شلوار تامی می خریدم و مانتوی تن درست و بارونی زارا و عطر لانکوم.بیست سالم بود. جای زخمم رو می پوشوندم و یاد می گرفتم مغرور باشم با سرِ بالا.بعد از مدت ها اومده بودن ایران.صدام کرد گفت بیا وایسا، عکس باحالی می شه. ۸ سال بعد همین چند روز پیشا، توی ایمیل آخرش نوشته: 
Stay warm, I have your back... 

یکی از همون آدمای ده سال پیش امروز توی توییتر بهم تکست داد، شماره ش رو گذاشت و مثل ده سال پیش گفت نگران نباش، درستش می کنیم. من شدم همون دختر ۱۸ ساله و اشکم قل خورد افتاد. ده سال پیش درست نشد، ولی باور کردم که وقتی می گفت تهش از پس همه چی برمیای راست می گفت.گفتم آخر هفته زنگ می زنم. در جواب گفت: چی شد که من این همه سال ازت غافل شدم؟ 
خوبی معلمی کردن اینه؛ معلمات می شن رفیقت، یاد می گیری که بشی رفیق شاگردات... هرچند من رفیق خوبی واسه شاگردام نبودم...

‎تهش اینه که چالش ده سال من شد مثل یه سیبی که بندازنش بالا توی ده سال هزارتا چرخ خوردم و افتادم همون نقطه ی اول. هیچی مثل ساپورت و بودن دوستا، حتی از پشت صفحه ی گوشی حال آدم رو خوب نمی کنه. بعد از ده سال هنوز همون آدمای ده سال پیش هوامو دارن حتی بعد از چندین سال بی خبری. ناشکر اونایی که همیشه بودن و هستن نیستم. ده سال کمک کرد که پیداشون کنم.ده سال پوست انداختم، چنگ زدنام بی صدا شد و مثل سرخوشا مزخرف می گم و می خندم. همینجوری بیخودی. هر از گاهی هم کامنت می گیرم: دکتر خیلی خل خوبی هستی!