۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

انفجار




همین چند وقت پیش بود. گفتی بمان!  همه ی خوب هایی مثل تو می روند و ما می مانیم با یک سیستم غیر دمکرات و یه مشت آدم خرفت!
گفتم چرا بمانم؟ بمانم چه کنم؟
گفتی بمان متخصص شو! بمان متخصص خوب شو و هی درمان کن! اگر نمی خواهی بمان  محقق شو! بمان کمک کن برسیم به سطح های بهتر!  کمک کن به ترفیع سطح علمی! به همه ی مثل تو ها... ببین دارم جان می کنم از سر شلوغی اما خفتت کردم و باهات بحث می کنم  چون مهم است!

....
 بمانم؟ کجا ؟ این جا؟
این جا سرزمین تو است! همین جا که صبحش در میدان های پایتختش ماشین استاد هایش جلوی ماشینی که تو تویش نشستی با انفجار می رود رو هوا!  ماشین استاد ها ی من و تو!

ما  چهار بار تکرار شدیم امروز! در چهار میدان یا خیابان همین پایتخت! و این چهار ها اول یک بودند و   پنج یا شش یا هفت یا ... می شوند. 




بمانم؟ استاد شوم؟ بچه های مثل خودم را نجات دهم؟ درمان کنم ؟ و آخر منفجر شوم به جرم "دانستن" ؟
  نمی مانم! تو بمان با همین نظام اصطلاحا دمکرات و یه مشت آدم خرفت! من را با کلمه ی "فرار مغز" ها گول نزن! من ککم هم نمی گزد!

پ.ن: خسته شدم ! از شنیدن و آه کشیدن! این بار دیگر به چشم دیدم!
پ.ن: هر بار که شل می شوم از رفتن ، چیزی یادم می آورد که ماندن با تمام ظاهر غلط اندازش می تواند به چه اندازه فاجعه آمیز باشد!

۶ نظر:

Saba گفت...

fekresh ro ham nakon ke bemooni, fekresh ro ham nakon ke inja dar bemooni... to bal dari, bayad beri asemoono tajrobe koni... bedoone tajrobe, moondan mesle too gel moondan e

az man mishnavi baleto varzesh bede, ghavi ke shod bargard daste ye nafar e digaram begir bebar parvaz yadesh bede.

النازکرمی گفت...

یاد آوری می کنی که بال هم داریم ما؟ پرواز! چه واژه ی غریبی!

Wolfman گفت...

freedom with their exeption.........

النازکرمی گفت...

freedom? exception? where?

Wolfman گفت...

dude read it carefully........

freedom with their exception....!!!!

they call it freedom when it's limited by their exceptions...........
we call it bullshit!

النازکرمی گفت...

Ow! I see! :D :D