۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

خیابان


استیل و فرمم بسیار در خور است. فک های به هم قفل کرده ، دست های به زور به یک جا بند شده. به بند کیفی، جیبی ، چیزی از این قبیل! نمی دانم چرا همیشه باید موزاییک های کف خیابان طوری باشند که وقتی به قدم هایم ریتم می دهم یکی از این قرمز ها یا زرد ها یا خاکستری ها کم یا اضافه می آیند. تمرکزم را به هم می ریزد. اینقدری که گاهی یکی از المان های فرمم فراموش می شود. به خصوص آن قفل شدگی فکم.
خیابان ها چند دسته اند. یا سنگفرش اند و راه رفتن روی آن ها سخت. یا موزائیک اند که مشکل مذکور را پیش می آورند. یا آسفالت می باشند و پر از تپه چاله که باید مواظب باشی که توی آنها نیفتی و هیییییییچ تمرکزی برای آنچه پس ذهنت است باقی نمی گذارند. نمی دانم چرا با این همه بی تمرکزی ای که برایم می آورد باز هم من پیاده توی این خیابان ها گز می کنم!
 راه به راه است و قدم ها پشت هم که فکری به ذهنم می آید. تیر می کشم و آسمان سیاه می شود....

-          خانوم؟ حالتون خوبه؟؟ ....

۲ نظر:

UGD گفت...

نمی دانم چرا همیشه باید موزاییک های کف خیابان طوری باشند که وقتی به قدم هایم ریتم می دهم یکی از این قرمز ها یا زرد ها یا خاکستری ها کم یا اضافه می آیند. تمرکزم را به هم می ریزد
عالی بو همه ش مخصوصا این تیکه اش :)

النازکرمی گفت...

چقدر خوشحال می شوم وقتی قیدی راجع به نوشته ام می بینم! ممنونم! :)