۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

تب

 شب شده بود و صدای تو از ماه می آمد .ماه تکان می خورد و خود را به شدت به
آسمان می زد.دنیا خیلی بزرگ نیست. من بزرگ نیستم.تو خیلی بزرگ نیستی . حتی بزرگ هم بزرگ نیست.ماه خسته و زخمی شده.تو دیگر حرف نمی زنی.شب از صبح بهتر است.تب ندارم.حرف هایم دارند!

هیچ نظری موجود نیست: