۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

بی انصافی

 بار آخرم بود از این غلط ها می کنم. نمی دانم کی شد که اینگونه حس دخترانه در من عمیق شد. ولی سانتی متر به سانتی متر موهایم برایم مهم است. هر روز عادت داشتم موهایم را اندازه بگیرم. هر روز. و از اینکه موهایم بلند است احساس غرور کنم. باهاشان عشق کنم. موقع رقصیدن این ور و آن ورشان کنم. عشوه بیایم. خودم باهاشان بازی کنم. از اینکه توجه کسی را جلب می کنند ذوق کنم. وقتی می ریزند انگار گوشت تنم می ریزد... وقتی مو خوره می گیرد یه غلطی بکنم بروم آرایشگاه نوکش را بزنم بعد یک هو ده سانتش را بزنند که یک وجب با کمرم فاصله بگیرد که یک ریز بگویم تف به روح هرچی آرایشگر نفهم است. موخوره دارد که دارد به تو چه؟؟ به خدا نامردی است اینهمه لذت را از یک "دختر" گرفتن... حتی با موخوره.... لعنت به من که دوباره همین غلط را می کنم می روم آرایشگاه...لعنت...

هیچ نظری موجود نیست: