۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

سرما از کجاست؟

  آستین لباسش را با دندان شکافته بود و از هوای سردی که به داخل نفوذ می کرد نمی ترسید، نمی لرزید. بی هوا وسط خیابان می دوید و گاهی زمزمه می کرد: اشتباه می کنید. خیلی اشتباه می کنید. شما هیچ کدام نیستید.شما هیچ کدام نبوده اید.  شما هیچ کدام از شکستن یک خط اینقدر احساس عذاب نکرده اید. . فکر های خبیث و بی گاه نداشته اید.هیچ کدامتان به تمام کردن، به شروع کردن از هیچ نقطه ای که معنی دارد دچار نبوده اید. هیچ وقت در را برای هیچ غریبه ای باز نکرده اید.شما گناه نکردید. شما خرد و کثیفید.شما دمدمی مزاج و سطحی بوده اید.شما جوگیر و ترسو بوده اید.شما مدام اظهار نظر می کنید. شما نیستید.شما نبوده اید...آستین خیس از آب دهانش به مچ دستش که می خورد یخ می کرد...

۲ نظر:

محکمه پسند گفت...

با اینکه سر در منیارم ولی ارتباط برقرار شد...ا

سیاوش گفت...

ترسناک