مردم دوست داشتنی این شهر کسانی هستند که راننده ی تاکسی باشند و کلاس آواز بروند. اگر به آنها بگویی : " می شه برام شجریان بخونید؟" می گویند: "البته که می شه دخترم" و تمام مسیر پر ترافیکی که کفر آدم را در می آورد را با حوصله برایت نغمه می خوانند.
و احتمالا اقبال با تو یار بوده برای ملاقات چنین راننده ای که دوست داشتنی بوده. معمولا راننده های تاکسی که گیرم می افتند خیلی خسته اند. خسته و بد اخلاق. بوی دود هم میدهند. گاهی هم بوی آفتاب می دهند. دومی ها را دوست تر دارم!
تاکسی ها تنها قسمت هیجان انگیز شهرند. البته چیز های هبجان انگیز دیگری هم هست جدول ها ی راه راه هست.آدمهایی که فقط میدوند در پس هیچ خست و البته الناز هست!!و
۳ نظر:
و احتمالا اقبال با تو یار بوده برای ملاقات چنین راننده ای که دوست داشتنی بوده. معمولا راننده های تاکسی که گیرم می افتند خیلی خسته اند. خسته و بد اخلاق. بوی دود هم میدهند. گاهی هم بوی آفتاب می دهند. دومی ها را دوست تر دارم!
تاکسی ها تنها قسمت هیجان انگیز شهرند.
البته چیز های هبجان انگیز دیگری هم هست
جدول ها ی راه راه هست.آدمهایی که فقط میدوند در پس هیچ خست
و البته الناز هست!!و
جدول های راه راه! موزاییک های یکی در میان قرمز و باغ فردوس و نشر باغ و و ....پل ... همان پل هایی که همیشه خستگی های الناز را به دوش کشیدند....
ارسال یک نظر