۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

هرچقدر از اومدن پاییز شکوه کنم کمه. دلم خالی نمی شه. هیچ وقت هیچ پاییزی ذوق نداشتم. حالم خوب نبوده. دلم به هیچ کس و هیچ چیز خوش نبوده. نمی شد پاییز اصلا وجود نداشت؟ نمی شد من همیشه لباسای تابستونی م رو می پوشیدم؟ نمی شد کولرها خاموش نشن، سرما نیاد، هوا دیر تاریک بشه؟ 
نمی شد امسال، این روزای گند تموم نشدنی، این خستگی نرفتنی، این گند و نکبت و کینه و درد، روز اول پاییزش نیفته رو جمعه؟ نمی شد خورشید ساعت 6 عصر رو ول نکنه؟ 
نمی شد من خونه تنها نباشم و گریه نکنم؟ 

لعنت بهت پاییز. تو نبودی شاید منم نبودم ...
نیا...برو... 

هیچ نظری موجود نیست: