۱۳۹۶ شهریور ۲۳, پنجشنبه

دلم می خواست یک نفر ، آرام و شمرده، توی گوشم زمزمه می کرد: "دنیا بی ارزش نیست. سخت نیست، پوچ هم نیست. داری خواب می بینی..." من باورم شد. باورم شد که دارم خواب می بینم. این چشم های خیس را. این شب سرد و اندوهناک را...همه ش یک کابوس است...بیدار می شوی و یادت می رود که چقدر تنهایی سخت بود. دروغ چقدر درد داشت. یادت می رود که حرف ها فقط حرف هستند و نباید باورشان کرد. یادت می رود که هیچ چیز ارزش ندارد. همه این ها یادت می رود. 
داری خواب می بینی.

لوییس فردینان سلین 

هیچ نظری موجود نیست: