۱۳۹۵ آذر ۱۱, پنجشنبه

این بار هم من درد نمی انداختم. من فقط توجه داشتم. مثل مادری که حواسش به تک تک خطوط چهره ی فرزندش باشد. اما باز صدای جیغ از پشت در آمد. من که راه نمی توانم بروم. نمی دانم چه شد که گریه ی تو و کودکم و جیغ پشت در ، به هم آمیختند. پاهایم درد گرفت، انگشت اتهام به میان گریه ها به من پرتاب شد به کنار چشمم اصابت کرد، من هم فریاد زدم و ترسیدم.  دست های تو کجا بود؟ 

هیچ نظری موجود نیست: