۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

 دیشب ماه نگذاشت بخوابم. بس که گرد و کامل بود. امشب، تو نمی گذاری. همه چیز با هم نمی شد کاش. یا دست کم یک نفر کنارم بود برای فهمیدن و بودن فقط.
نکن. فراموش نکن مرا. فراموش که می کنی سخت است. فراموش اذیتم می کند. اما نه به اندازه ی اینکه بدانی اذیت می شوم و کاری نکنی که تمام شود. نه همانی هنوز. بهترین. عزیز ترین. تنهاترین باشکوه من. زیباترین.فقطِ همیشه.اما همان. دوست داشته شدن و رازآلود بودن را نمی توان در قبال هیچ چیز ازت گرفت.هرچقدر بخواهم و بخواهی هم بلدم همه ی این ها باشم برایت آنقدر که یک ثانیه هم یک قدم آنورتر نگذاری. نمی خواهم اما...نمی خواهم

ماه لعنتی ِ گرد نشست آن بالا و نگذاشت بخوابم. زوزه خفه شده ام دارد می کشدم.

۲ نظر:

Unknown گفت...

فراموش اذیتم می کند. اما نه به اندازه ی اینکه بدانی اذیت می شوم و کاری نکنی که تمام شود
قلمت رو دوست دارم. میخوام بدونی که میخونمت هنوز:)

النازکرمی گفت...

:)