۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

سه حرف


بحث تجربه کردن یا نکردن من نیست. بحث گیجی و خاطره و عمق احساسات من هم نیست. اما باور کن در این پدیده بد جوری مانده ام. پدیده  ای که در هر کتاب ، هر فیلم ، هر شعر، هر رمان هر بحثی یه گوشه ای از آن هست. در همه ی دیده ها و شنیده ها، پنهان شدنی/کردنی ها. همه جا و همه جا حرف از این حس غریب است. این چه دردی ست که به جانمان می افتد و من درکش نمی کنم؟ مانده ام . بد در آن مانده ام.

سه حرف  زندگی. سه حرف...

۶ نظر:

فاطمه سیفان گفت...

باور کن دقیقا بحث در تجربه کردن یا نکردن ِ توست!اگر تجربه ای نباشد ، گیجی و خاطره و از این احتمالا خزعبلات، تو هم بدجور در این پدیده نمی مانی. مثل ِ خیلی ها...

النازکرمی گفت...

حالا از خاطره و این ها که گذشته، از خیلی وقت پیش در این پدیده مانده بودم! تجزیه و تحلیل منطقی از پایه و اساس زیر سوال می بردش...

فاطمه سیفان گفت...

زیر ِ سوال که نه دقیقاً! یک جور «ناسازگاری» به چشم می خورد انگار! که خُب، قرار هم نیست همه چیز سازگار باشد که!;)
بعضی مجموعه ها «ناسازگار» اند دیگر. مجموعه ی متشکل از تجربه ها(+ خاطرات) و تحلیل های منطقی ِ این پدیده هم از همین دست مجموعه هاست انگار!

النازکرمی گفت...

ناسازگاری شاید درست باشد. اما مگر در کل چقدر پیش می آید مجموعه ها ی ناسازگار ببینیم؟ اما ببین! همه جا پر است از این ناسازگاری. برای من و خیلی ها! که حتی خودمان هم نمی فهمیم. انگار قانونی باشد که گذاشته باشیم. خودمان. اما! پیش می آید. من نمی فهممش! گیجم می کند.

فاطمه سیفان گفت...

جواب ِ من به عنوان ِ یک دانشجوی منطقِ ریاضی دوست: معمولاً بیشتر ِ مجموعه هایی که می بینیم ناسازگارند. مگر اینکه خلافش ثابت بشه.
جواب ِ من به عنوان ِ یه خواننده ی احتمالاً همدل:
می فهمم چی می گی! گیجم عیب نداره! یکم بزرگ تر که بشیم اینا یواش یواش حل می شه! یعنی نه اینکه سازگار بشه ها! :پی
فقط دیگه گیجت نمی کنه! ;)

النازکرمی گفت...

چقدر می توانی خوب باشی در همدلی فاطمه...! خصوصا قسمت اول کامنتت! در رشته ی من هیچ وقت قطعیت نبوده و استثنا هزارتا! اما این یکی...

بزرگ می شویم و فراموش می کنیم. و دیگر گیج نمی شویم. شاید تن می دهیم به این گیجی ها! که اعتراف می کنم خالی از لطف نیست...