۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

شباهت

من: لبخند
ایشون: لبخند! ... تو ورودی چه سالی هستی؟ 
- 87!
- پس ندیدیش!
-کی رو؟
- یکی از هم ورودی های من تو دوره ی عمومی . خیلی شبیه تو بود. هر وقت تو رو می بینم یاد اون می افتم. ما سال ورود تو فارق التحصیل شدیم دیگه. تو ندیدیش.
-اسمشون چی بود؟
-پونه مشکل گشا
- نه ندیدمش.
-آره دیگه . ما فارق التحصیل شدیم و بعد من برگشتم واسه رزیدنتی اینجا که شماها رو دیدم. اصلا عجیب شبیهشی. هر وقت می بینمت به یاد اون کلی خوشحال می شم. 
-(لبخند)
-اونم مثل تو خوشرو و خنده روئه همیشه.
-ممنون آقای دکتر
-واقعیته خانوم دکتر
-(لبخند)
-(لبخند) موفق باشی (خب دیگه برو پی کارت)

دیالوگ من و یکی از اتِندها ( تازه استاد! ) 

نمی دونم چرا...یاد شباهتم به شکیبا افتادم...هم دبیرستانیم. .. اینقدری که خودمونم درک نمی کردیم ولی مردم اشتباه صدامون می کردن...من می شدم شکیبا و اون می شد الناز...و همین بس بود...

هیچ نظری موجود نیست: