۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

فکر نکنم بهتر است


به خودم می گم، از تو و همه مریض هایی که دهنشون رو باز نمی کنن متنفرم. وسط کار دهنتو می بندی رو دست من و من مثل نوار ضبط شده هی می گم باز باز. لجم در میاد که تا سرمو بر می گردونم وسیله ی کوفتی تو دستمو عوض کنم می بندیش. و من باید برخورد کنم؟ دلم می خواد یکی بکوبم تو صورت همه تون. آخه رو دو تا دست و یه ساکشن و دست کم یه وسیله ی خیلی تیز چطور جرئت می کنی زبون بزنی؟ بعد می گم چی بگم بهش؟ بگم زبونت زخم شد تقصیر خودته؟ ترمیمت فردا ریخت تقصیر خودته؟ یا چی؟ دو ثانیه یه بار یعنی! بسته به معنای واقعی اونم نه نیم باز!
جونم در اومده.کتفم داره کنده می شه. این لعنتی هم که دهنشو هی می بنده.نمی بینم نمی بینم چشمام سیاهی می ره و طبق معمول کم خواب و کم خوراک دو ساعت هم نیست نشستم رو یونیت و خسسسسسته شدم. منی که یک روز از صبح تا شب می دویید و طوری ش نبود.... پوآر هوا بوی بزاق می ده و حالت تهوع می گیرم. چشمم نمی بینه. با چراغ یونیت درگیرم و این کوفتی تا میام تنظیمش کنم دهنشو می بنده. لعنت واقعا! بوی بزاق میاد. بیشتر از همیشه.
داشتم فکر می کردم که باید بارئیس بخش حرف بزنم...با این استادای چرندوپرندی که جمع کرده دور خودش. به خودم می گم باریکلا، حفره ت خیلی خوب بود. همه بچه ها هم میگن که فلانی همیشه حفره ها رو خوب می تراشه. و اون وقت این بیشعور نمیاد ببینه. می گه برو ماتریس ببند و پر کن. منم همین کارو کردم. بعد اومد وسط پر کردن لایه ی آخر کامپوزیت ، اونم با نور لیزری که نباید نگاش کنی، آینه گذاشت و گفت وج نذاشتی، خالی کن دوباره از اول... دفعه ی دوم وسط ماتریس بستن اومد و من...از بی تمرکزی داشتم برعکس می بستم...و مزخرف ...مزخرف...آخرش موقع مرخص کردن یه کلمه هم نگفت که عجب پولیش خوبی...انگار نه انگار که ترمیمه، رفت نوشت که ماتریس و کوفت رو غلط بست، و بی منفی...و دکتر نعمتی مات و مبهوت که این تنها دانشجویی بود که فلان جلسه تو این 27 نفر ماتریس رو درست بست...
همیشه همین گندم...همیشه..

هیچ نظری موجود نیست: