۱۳۹۳ مرداد ۱۳, دوشنبه

فکر کن

بخوان مرا. باید که خوانده شوم. از من فرار کن. به من بیاویز در این حرکت نیم دایره ای. به من فکر کن.به حضور من فکر کن. به فکر کردن به من فکر کن. فکر کن که من هنوز هستم. هنوز نفس می کشم ودر نفس های تندم با هر دم یک خاطره و با هر بازدمم خاطره ای دیگر را هرزه می کنم.من هنوز مثل قبل ها راه می روم . می افتم در نیروی مرکز گرا. به نفس های تند من فکر کن. به اشک های من فکر کن. به صداهای خفه ی من فکر کن. هنوز سینه ی بزرگی دارم. آنقدر که تمام قدم های تو تویش جا شود. به درد های من فکر کن. هنوز آه های بی صدا دارم. به دل من فکر کن. به دل احمق من فکر کن که دیگر به رحم نمی آید. تنها جمله ای که "هنوز" ندارد. فکر کن. به رفتن من فکر کن. به اول رفتن من فکر کن. به فکر کردن های خودت فکر کن.
فکر کن
فراموش نکن

فکر کن.

هیچ نظری موجود نیست: