۱۳۹۷ مرداد ۱۱, پنجشنبه

زمان

تاثیر حادثه اینطور نیست که یک هو و در لحظه بر سر آدم خراب شود. قبل از حادثه حجم زیادی از احساسات ، قبل از اتفاق سرازیر می شوند. آدم را از درون مثل بادکنک پر می کنند. و آدم، حسی را که قرار است بعد از حادثه داشته باشد از خیلی وقتش عمیقا حس می کند. می دود که حادثه نیفتد و از آن حس کوفتی ای که دارد تکه تکه اش می کند خلاص شود. یا می دود که اتفاق بیفتد و این قند همیشه ر دلش آب شود. و اما خود حادثه درست مثل آن نقطه پایان جمله است که همیشه باید بعدش بروی سر خط. 
همه چیز قبل از حادثه حس می شود و اتفاق نقطه ی جمله است و نقطه یعنی پایان. پایان یعنی مرگِ همه ی احساسات ِ قبل از واقعه و تولد احساساتِ پایان. 

اینطور نیست که زمان از نو تکرار شود. زمان راهش را می گیرد و می رود و همه چیز را در خود حل می کند و سبکی ها را . بلند می کند و هر چیزی هم که حل شده باشد، به مرور، زمان فرسوده اش می کند . خلل هایش را آشکار می کند باید همه چیز را صیقلی کرد تا سوراخ ها صاف شوند و تخلخلی باقی نماند. و گرنه زمان دوباره بیرون خواهد کشیدش. 


حالا من مانده ام و درد ساکت شده و بی هویت و کثیفی هایی که باید تنهایی پاکشان کنم . پل هایی که تو شکستی. بر خلاف انتظارم زودتر دردم را فراموش کردم. پوستم کلفت شده، همه ی چشم ها را آبی می بینم و رقصان می گذرم از آستانه ی اجبار. 

تو دیدی که چقدر قبل از حادثه دویدم. خودت حادثه را آوردی و گذاشتی درست روی گل قرمز دامنم. از تو فقط یه حادثه ماند که با چشم آبی می بینمش. آبی! 

هیچ نظری موجود نیست: