۱۳۹۶ اسفند ۵, شنبه

دارم سر نگون می شم؟

خرفت! کله ی سحری می گه داری سرنگون می شی....و دیگه جواب نمی ده...مثل همیشه اخلاقای گندش لجم رو در میاره. 

یه عمره به خودم می گم بذار کنار این قید و بند رو، این معذب شدنا رو، این عذاب وجدان ها رو، بلند شو برو سر کلاست که دیدم بسته شد رفت و من موندم با خداحافظی ِ نکرده از یه مکان و لحظه هاش و رها کردناش و حالا فهمیدم بی خود بود همه این قید و شرط ها. دقیقا مثل همین قید و شرطایی که این خرفت برای من و خودش گذاشته و هنوز عقلش قد نمی ده به بی خود بودنش. 
دارم سر نگون می شم؟ 
کتابا رو نخوندم، صاحبش ازم خواست برشون گردونم و من باز تو یه دنیا گره گیر کرده بودم و دیدم ارزش نداشت اون همه ربط دادن یه چیز به یه آدم نکبت دیگه و دلم غش رفت واسه کتابا. گفتم نخوندم هنوز، گفت اشکالی نداره دختر قشنگم، هر وقت تونستی بیار.منم گفتم نه، حداقل بهونه می شه به بهونه کتابا برم ببینمش. 
دارم سرنگون می شم؟
مدام در حال گشتنم. می نویسم،می خونم،ایده به ذهنم می رسه و مو در آورد نوک انگشتام از بس تایپ کردم.باید یه خودی نشون بدم که چشمای دراومده شون ببینه من چقدر خوبم. سفت سرجام وایسادم. هرچی سمتم پرت کردن یا جاخالی دادم و یا آخ نگفتم. حتی دستم رو گرفتم رو سر و صورت همین خرفت که اونم نفهمه چقدر درد داره، جون گرفت، بلند شد، قد کشید و کمرش که صاف شد دید قدش از من خیلی بلند تره. حالا به من می گه داری سر نگون می شی. 
دارم سر نگون می شم؟

پیام دادم، ببخشید، من خیلی دیر فراخوان رو دیدم، هنوزم قبول می کنین فرم تعیین سطح رو بفرستم؟ جواب می ده و فرم خالی رو برام می فرسته.درجا پر شده بر می گردونم و یه بادی به غبغب می ندازم و تو آینه به خودم می گم آخه پارلاتی کانتاتی که آماده شدن نداره.به مرحله ی دومش فکر می کنم و قطعه م رو انتخاب کرده فرض می کنم. 
دارم سر نگون می شم؟
حسی از سرنگونی ندارم. می دونم همیشه محکم ایستاده بودم و یه وقتایی مچ پام درد می گرفته خم می شدم و می پیچیدم مثل گربه به خودم و ناله های قورت داده م رو سر می دادم. مثل زجه. خالی که می شدم بلند می شدم و ادامه می دادم به مادری کردن. ولی قیافه هاشون عجیب و بهت زده بود. انگار توقع این ناله ها رو نداشتن. فکر کرده بودن کارم تمومه. اما باز کسی قدم برنداشته بود بیاد یکی محکم بزنه پشتم بگه نفس بکش لعنتی...فقط تعجب کردن که نه...کار تموم نبود.
شاید حق با اوناس، قوی ها زودتر کارشون تمومه اگه زمین بخورن. نباید بخورن زمین هیچ وقت چون هیچ کس نه جرات داره و نه می تونه دستشون رو بگیره. و تا خودشون نتونن بلند شدن نشدنیه.
مرور کردم نت صدام رو. بالا، پایین،بالا، پایین، سکوت ، سکوت، سکوت، سکوت، بالا، پایین. کج و کوله . یکی در میون. ولی همیشه بودم و سر نگون نشدم .
آخه پنگوئن! تو چی می فهمی سر نگونی یعنی چی؟ 

هیچ نظری موجود نیست: