۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

باز پست از سه سال پیش

آدم زیاد سعی می کند که رد بدهد . توجه نکند . بازی سنگینی نکند . جواب سختی ندهد . بی خیال و بی تنش بگذارد که بگذرد همه چیز انگار که هیچ چیز . اما من از یک جایی به بعد حس می کنم اینقدر این هرز شدن توی ذوق می زند که واقعن حتا ارزش رد دادن هم ندارد دیگر .من مردانه قبول می کنم که باز هم امتیاز دیگری از دست رفته است . باز هم نزول دیگری را باید پذیرفت . با همه منطق ای که پشت قضیه هست و با همه پذیرش نسبی بودن همه چیز و با همه اینکه این خود من هستم که اینقدر آنالیزگر دارم این واقعه تکراری را توضیح می دهم اما هیچوقت بر رنجی که برده ام و حجم مشغولیت فکرم به واحد زمان و انرژی را نتوانسته ام هیچ کاری کنم ... این حس پایینی که به من می دهد و این ناامیدی از شورها و این تنهایی سگ صاحاب .

۲ نظر:

Pouya گفت...

وقتی آدم زیاد سعی کند رد دهد و توجه نکند یعنی حفره ای درونش وجود دارد و کمبودی اذیتش میکند. درست مانند نگاشت یک حس عظیم از فضای عشق و شادی به فضای نفرت و اندوه. من دیده ام که ناامیدی از دستیابی به عشق نه به کشتن آن که به تبدیل آن به نفرت و دلگیری شدید و همیشگی میشود گاهی و شاید بیشتر از گاهی و برای بسیاری.
و میدانم که چقدر سخت است نادیده گرفتن ولی نقطه پایان شکست است.
ولی همه برمیگردد به درون. درونی که در آستانه ریسمانی و سقوطی سرسام آور است. اما همین اما در اما تهی بودن همه چیزی که به آنها دل بسته بودیم را در آینده برایمان تصویر میکند.
چقدر جمله آخرت و از نبود شور مرا یاد این انداخت:

The thrill is gone
The thrill is gone away
The thrill is gone, baby
The thrill is gone away
You know you done me wrong, baby
And you'll be sorry someday

The thrill is gone
It's gone away from me
The thrill is gone, baby
The thrill is gone away from me
Although, I'll still live on
But so lonely I'll be

The thrill is gone
It's gone away for good
All the thrill is gone
Baby, it's gone away for good
Someday I know I'll be open-armed baby
Just like I know, I know I should

You know, I'm free, free now, baby
I'm free from your spell
Oh, free, free, free now, baby
I'm free from your spell
And now that it's all over
All that I can do is wish you well

شور رفته است
اشتیاق به دور دست ها رفته است عزیز
شور و اشتیاق رفته است
اشتیاق به دور دست ها رفته است
می دانی با من بد کردی عزیز
و یک روز متاسف خواهی شد...

شور رفته است
اشتیاق از من دور شده
شور رفته است
شور و اشتیاق از من گریخته
و همچنان، من به زندگی ادامه میدهم
ولی چه تنها خواهم بود من..

شور رفته است..
شور دیگر رفته است
تمام شورها رفته اند
عزیز، انها رفته اند دیگر
میدانم روزی آغوشم گشاده خواهد بود
انچنان که میدانم.. میدانم که باید باشد

تو میدانی، که من آزادم، من آزادم عزیز
من از افسون تو رها شدم
آه.. آزادم، آزاد عزیز
من از افسونت آزادم
حالا که همه چیز تمام شده
همه کاری که از من بر می آید اینست که برایت آرزوی خوشبختی کنم...
.

راسی، آهنگ جز هم همین سیالیت را دارد که تغییر ریتم هست ولی فضایش همان است. تو هم از ثبات شخصیت سه سال پیش تا به حالت مث خودم این جنگهای بی نتیجه رو تکرار کردی و فقط حسی تکراری مونده. حسی تا ابد. حتا با جفت یا فرا جفت. تنهایی.

Pouya گفت...

یادت نره آهنگشو از اون سیاه دوسداشتی گوش بدی 😎