چیزی مسخره در دوستی ماست
از من میخواهی که جامۀ کریستین دیور بر تن کنم،
و خود را به عطر شاهزادۀ موناکو عطرآگین سازم
و دائرةالمعارف بریتانیکا را حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز گوش دهم،
به شرط اینکه همانند مادربزرگم بیندیشم!!...
از من میخواهی که پژوهشگری چون مادام کوری باشم،
چون مادونا
و رقّاصهای دیوانه در شبِ سالِ نو چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط که حجابم را همچون عمهام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعۀ عدویه...؟!
اما فراموش کردی که به من بگویی چگونه...
غادةالسَّمان (بانوی شاعرۀ سوریتبار)
مجموعه شعر «زنی عاشق در میان دوات»، ترجمۀ دکتر عبدالحسین فرزاد
به لطف سید علی منوری
به لطف سید علی منوری
۴ نظر:
چه ابلهی بوده است آن دوست که چنین بر تو نظر داشته است.
من؟ یا زن در شعر؟
بی شک منظور من زن شعر است اما مگر جز این است که در یک اثر هنری کاراکتری درون خود را در آن می یابیم و هم حسی میکنیم؟! من هم چون تو از این انتظار تناقض از سوی جامعه دلگیرم. و حسم از آن درک مشترک بود که گفتم.
دقیقا همینطور است :)
ارسال یک نظر