هرای ترنگ

۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه

رنج من ... خواب تو...

تو راحت بخواب...من به اندازه تمام رنج های دنیا بیدارم...

نوشتی از النازکرمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی

اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

هرای ترنگ

هم می شود تَرنگ خواندش هم تُرنگ. تُرنگ که باشد به معنی تذرو است و تَرنگ اگر بخوانی اش صدا و آوازه ی زه کمان باشد به وقت تیر انداختن. یا صدای رسیدن پیکان و خوردن گرز و شمشیر به هدف. یا آواز تار به هنگامی که دستی آن را می نوازد. تَرنگ را بیشتر دوست دارم!

فهرست وبلاگ من

صدای فکر

"For a moment almost too brief to matter, this made sense"
۱۱ ماه قبل
میچکا کلی

۱ سال قبل

بايگانی وبلاگ

◄ 2020 (1)
- ◄ آوریل (1)

◄ 2019 (4)
- ◄ آوریل (1)
- ◄ فوریهٔ (1)
- ◄ ژانویهٔ (2)

◄ 2018 (27)
- ◄ دسامبر (1)
- ◄ سپتامبر (1)
- ◄ اوت (2)
- ◄ ژوئیهٔ (2)
- ◄ ژوئن (2)
- ◄ مهٔ (3)
- ◄ آوریل (6)
- ◄ مارس (3)
- ◄ فوریهٔ (3)
- ◄ ژانویهٔ (4)

◄ 2017 (28)
- ◄ دسامبر (2)
- ◄ نوامبر (3)
- ◄ اکتبر (3)
- ◄ سپتامبر (7)
- ◄ اوت (2)
- ◄ ژوئن (3)
- ◄ مهٔ (1)
- ◄ آوریل (1)
- ◄ مارس (1)
- ◄ فوریهٔ (2)
- ◄ ژانویهٔ (3)

◄ 2016 (21)
- ◄ دسامبر (5)
- ◄ نوامبر (3)
- ◄ سپتامبر (3)
- ◄ اوت (3)
- ◄ ژوئیهٔ (2)
- ◄ ژوئن (2)
- ◄ مارس (1)
- ◄ فوریهٔ (2)

▼ 2015 (11)
- ◄ نوامبر (2)
- ▼ اکتبر (2)
  - قضیه همیشه از آن جایی شروع می شود که احساس درما...
  - رنج من ... خواب تو...
- ◄ اوت (1)
- ◄ ژوئیهٔ (1)
- ◄ ژوئن (1)
- ◄ آوریل (1)
- ◄ مارس (1)
- ◄ فوریهٔ (1)
- ◄ ژانویهٔ (1)

◄ 2014 (42)
- ◄ دسامبر (1)
- ◄ نوامبر (2)
- ◄ اکتبر (4)
- ◄ سپتامبر (5)
- ◄ اوت (4)
- ◄ ژوئیهٔ (6)
- ◄ ژوئن (2)
- ◄ مهٔ (3)
- ◄ آوریل (3)
- ◄ مارس (6)
- ◄ فوریهٔ (3)
- ◄ ژانویهٔ (3)

◄ 2013 (44)
- ◄ دسامبر (5)
- ◄ نوامبر (6)
- ◄ اکتبر (6)
- ◄ سپتامبر (9)
- ◄ اوت (7)
- ◄ ژوئیهٔ (6)
- ◄ ژوئن (2)
- ◄ مهٔ (3)

◄ 2012 (6)
- ◄ نوامبر (2)
- ◄ اکتبر (1)
- ◄ سپتامبر (1)
- ◄ اوت (2)

◄ 2011 (17)
- ◄ سپتامبر (1)
- ◄ اوت (2)
- ◄ مهٔ (2)
- ◄ آوریل (4)
- ◄ مارس (3)
- ◄ فوریهٔ (3)
- ◄ ژانویهٔ (2)

◄ 2010 (43)
- ◄ دسامبر (8)
- ◄ نوامبر (10)
- ◄ اکتبر (12)
- ◄ سپتامبر (10)
- ◄ اوت (3)

Popular Posts

می ترسم باز از گذشت زمان؟

به تفریح ها می گم نه. کسی رو نمی بینم. کسی رو ندارم که ببینم. نمی رقصم. از مربی م فرار می کنم و سر کلاس ها نمی رم سر کار رفتن خسته...
کمک

خب، خب، خب اینم مثل چندتای دیگه ی این ماه نشد. اولش نفس بریدم. دیدم نمی تونم تحمل کنم. رفتم پیش مشاورم. تایید می کرد که تحمل این همه ...
گفت و گو

مکان: ساحل دریایی نسبتا غریب زمان: وقتی نور آفتاب داشت می رفت. من ، خسته از پیاده روی، هدفن به گوش و کلافه از بی هم صحبتی او، در حال...
فعلا ِ من

همبستگی عجیبی که پیدا کرده ام این است که همیشه در بدترین شرایط زندگی ام شروع می کنم به تصمیمات مهم گرفتن، به مشکلات اساسی فکر کردن. به کا...
ابر

پیری شده ام که دست هایم جوان مانده است. اینقدر این دست ها جوان است که توی تمام پیری ام ضد می زند به ذوق که حالم به هم می خورد هر وقت می ...
یک دایره به اضافه ی نُه

با صدای قشنگش و دل مهربانش کشاندتم که برگردم. برگشته بودم. تنم درد می کرد از تمرین های سختِ پر کردنِ فاصله های افتاده. اما شد. غریبه نشده ...

اشتراک در

پست‌ها

پست‌ها

نظرات

نظرات

زمینه سفر. تصاویر زمینه ایجادشده توسط mariusFM77. با پشتیبانی Blogger.