۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

موسیقی مجسم

آهنگ ها با من حرف می زنند. همیشه اول آهنگ را می شنوم. بعد باید تمرکز کنم تا شعر را بفهمم. اگر به زبان خارجی  باشد که خیلی باید تمرکز کنم تا بفهمم چه می گوید. اما ارتباط اولیه ی من با آهنگ ها همان اولش بوده که هیچی نمی فهمیدم از شعرها. گاهی آدم خودش را می گذارد جای اینهایی که اصلا زبان خارجی بلد نیستند و همه ش از اینها گوش می دهند. خیلی هم خالی از لطف نیست. ریتم های شیش و هشت با آدم حرف می زند. فکر کن یک زمانی باشد که آهنگ ها با ما حرف بزنند. راه بروند و وراجی کنند.آهنگ های هیپ هاپ جوانند.دختر یا پسر های جوان که آستین لباس هایشان بالاست. لباس بسکتبال به تن دارند. با صدا های کلفت و تند تند حرف می زنند.تکه کلامشان هم بی خیال است. آهنگ های پاپ اسپانیایی دامن تنشان است. دامن بلند زرشکی.حرف از لحظه های خوب می زنند. از تجمع های ساکت آدم ها می گویند.آهنگ های متال اما محکم اند.محکم راه می روند.محکم حرف می زنند. جاز ها دوست داشتنی اند. راک ها آرام اند. کلاسیک ها اما کم حرف اند. اتوکشیده و تمیز و لطیف با پوست صاف. دوست دارند فرانسوی حرف بزنند.وقتی می آید سمت من با خوشحالی با او فرانسوی حرف می زنم.اما او با همه حرف نمی زند.فقط لبخند می زند. راک از سازنده هایش تقدیر می کند. همه حرف می زنند. جای سنتی ها خالی ست.که متین و آرام بیایند و گل سرسبد جمع باشند.پیر و سالخورده و حکیم. عین آدم های همه چیز تمام. شاید هم مثل میان سال های پر ابهت. آن هم کم حرف است. احساس می کنم فایل های موسیقی کامپیوترم انسان شده اند.همه راه می روند و حرف می زنند. تصورم جنایت بزرگی کرده. کاش می گذاشتم موسیقی همان مفهوم مبهم بدون ترانه برایم باشد. رفقا ببخشید، دیگر ادامه  نمی دهم
                                               کات! 

هیچ نظری موجود نیست: