الناز که های و هوی هجران دارد هر لحظه غمی ز بار حرمان دارد
لب بسته و آسفته سر و شوریده گویی که فراق روی جانان دارد
سروده ی سید علی منوری!
پ.ن: به علت فراموش کردن و بی حوصلگی نیمچه سفرنامه را بیخیال شدم. زین پس چیزهای دیگر خواهم نوشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر